مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان
تبادل
لینک هوشمند
پيوندهای روزانه
لینک های مفید |
آغاز ماجرا... وقتی معاویه در گذشت ،پسرش يزيد را به جاي خود نشاند . اين كار خلاف پيماني بود كه با امام حسن (ع) بسته بود . در آن پيمان او قول داده بود،کسي را جانشين خود نكند ؛ اما معاويه يك دروغگو و پيمان شكن بود . وقتي يزيد به حكومت رسيد ، گفت: همه بايد با من بيعت كنند . در آن زمان بزرگان هر شهر با خليفه بيعت مي كردند . معناي بيعت اين بود كه فرد از دستور هاي خليفه سرپيچي نمي كند،بر ضد او مبارزه نمي كند ،در صورت نياز به ياري اش مي آيد . يزيد اصرار داشت كه دو سه نفر حتماً با او بيعت كنند كه يكي از آن ها هم امام حسين (ع) بود . يزيد به حاكم مدينه نامه نوشت و گفت : از حسين (ع) بخواه با من بيعت كند و اگر از اين كار خودداري كرد ، او را بكش و سرش را ببر و براي من بفرست . امير مدينه خواسته ي يزيد را به امام حسين (ع) اطلاع داد . امام سين (ع) فرمود : يزيد فردي فاسد و گناه كار است؛ او انسان هاي بي گناه را مي كشد ، شراب مي نوشد و دست به كار هاي زشت مي زند . چنين كسي نبايد حاكم مسلمانان باشد . از طرفي ؛ من فرزند پيغمبر ص هستم و نمي توانم با چنين فردي بيعت كنم . اگر شخصي مانند يزيد حكومت اسلامي را به دست گيرد ، بايد با اسلام خداحافظي كرد. ادامه مطلب |
موضوعات وب
آرشيو مطالب
لینک های مفید
امکانات وب |
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |